یادداشت اختصاصی پیام نو؛
طرحِ یک تردید: جنگ سرد یا صلح داغ؟
از زمان وقوع لشگرکشی روسیه به اوکراین یک سوال بسیار مهم در ذهن بسیاری از مخاطبان نقش بسته و آنهم این است که چرا این درگیری پا گرفت؟
پیام نو| شایان ملکزاده| از زمان وقوع لشگرکشی روسیه به اوکراین یک سوال بسیار مهم در ذهن بسیاری از مخاطبان نقش بسته و آنهم این است که چرا این درگیری پا گرفت؟ علل زیادی برای پاسخ به این سوال وجود دارد اما آنچه در این میان باید مورد نظر قرار بگیرد این است که حالا یک سوال بزرگتر به وجود آمده و آن این است که آیا در حال دیدن یک جنگ سرد جدید هستیم یا اینکه اساساً دیگر هیچ جنگ سردی وجود ندارد؟
سه دهه گذشت اما...
در سال ۱۹۹۲، جورج اچ دبلیو بوش طی سخنرانی اعلام کرد «بزرگترین اتفاقی که در زندگی من و در زندگی ما در دنیا افتاده این است: به لطف خدا، آمریکا در جنگ سرد پیروز شد». بوش آنموقع گفت که مبارزه ایدئولوژیک بین غرب به رهبری ایالات متحده و شرق تحت تسلط شوروی که طی چهار دهه در جنگ های نیابتی در سراسر جهان انجام شد، به سادگی پایان نیافت، بلکه آمریکا پیروز شده بود. او در جلسه مشترک کنگره خطاب به همه گفت: «دنیایی که زمانی به دو اردوگاه مسلح تقسیم میشد، اکنون یک قدرت یگانه و برجسته، یعنی ایالات متحده آمریکا را به رسمیت میشناسد؛ زیرا جهان به قدرت ما اعتماد دارد». بوش واقعاً به آنچه که «نظم نوین جهانی» که پایان یک دوره را نشان میداد، اعتقاد داشت. او در نوامبر ۱۹۸۹، زمانی که دیوار برلین و رژیمهای کمونیستی اروپای شرقی در حال فروپاشی بودند، با صدای بلند اعلام کرد «جستجوی آزادی قویتر از فولاد، پایدارتر از بتن است».
شعارهای او و میزان نفوذ و سایهای که این شعارها و عبارات در کشورهای پیرو غرب داشت به صورت کاملاً باورنکردنی تا به امروز ادامه دارد. همین حالا که شما این سطور را میخوانید، نه تنها آمریکا بلکه اروپاییها هم در حال ارسال تسلیحات به اوکراین هستند تا علیه نیروهای روسیه استفاده شود. همچنین تحریم پشتِ تحریم علیه روسها وضع و اعمال میشود و اوضاع درآمدهای نفتی و گازی مسکو چندان به سامان نیست. هر روز خبری از گوشه جهان بلند میشود که ناگهان نشان میدهد یک یا چندین دیپلمات روسیه از یکی از کشورهای غربی یا متحدان آنها در شرق اخراج شده است. در این مسیر حتی ما شاهد یک مسابقه تسلیحاتی هستیم؛ به گونهای که اخیراً ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه پس از پرتاب آزمایشی موشک بالستیک قارهپیمای جدید این کشور تحت عنوان «سارمات» این رویداد را عظیم و چشمگیر توصیف کرد. در مقابل پنتاگون این آزمایش را امری عادی خواند و گفت که تهدیدی برای ایالات متحده نیست!
اینکه سه دهه پیش بوشی پدر چه گفت و به چه موضوع یا تحلیلی اعتقاد داشت، مسالهای است که حالا به نظر میرسد باید کمی متفاوتتر از آن تحلیل کرد. همه به یاد دارند که قبل از حمله روسیه به اوکراین، بایدن در نشست خبری به خبرنگاران اعلام کرد که پوتین «تمرکز خود را بر تلاش برای متقاعد کردن جهان به این موضوع معطوف کرده است که توانایی تغییر روندهای سیاسی و امنیتی در اروپا را دارد، اما او در حقیقت نمیتواند چنین کاری کند».
این اشاره بایدن با آنچه که سه دهه پیش بوش پدر گفت و بارها پس از آن بوش پسر، باراک اوباما و دونالد ترامپ آنها را مورد نظر قرار دادند، متفاوت است. بایدن به دنبال آن است تا بتواند به داخل و خارج آمریکا بفهماند او حتی همانند اوباما با چین یا روسیه مماشات نمیکند، ولی قرار هم نیست که مانند ترامپ به جنگ با این کشورها برود. در بحبوحه تشدید این تنشها، بحث جدیدی در میان مورخان و کارشناسان ژئوپلیتیک در مورد اینکه آیا جنگ سرد واقعاً پایان یافته یا خیر، رخ داده است. بسیاری معتقدند که آمریکا هنوز هم در حال ارائه تحلیل غلط است و نگاه از بالا به پایین در این کشور با عث شده تا فکر کنند که روسیه پس از جنگ سرد تضعیف شده است.
مخالفان این دیدگاه معتقدند که روسیه با بزرگترین ارتش در اروپا، اکنون به دنیال احیا خود است. این کشور در تلاش است تا حوزه نفوذ سنتی خود را دوباره احیا کند. چهارده سال گذشته روسیه به شرق اوکراین حمله کرد و جزیره کریمه را به خاک خود الحاق کرده است. همچنین مسکو به گرجستان حمله کرده و دو استان آبخازیا و اوستیای جنوبی را به عنوان کشورهای مستقل به رسمیت شناخته است. روسیه برای اولین بار حضور نظامی خود را در دریای مدیترانه در پایگاههای نیروی دریایی و هوایی در سوریه یا همان خاورمیانه، مستحکم کرده است.
در آفریقا، هزاران مزدور قراردادی روسی تحت پوشش «واگنر» در سواحل دریای مدیترانه در لیبی غنی از نفت و همچنین در سودان، مالی، جمهوری آفریقای مرکزی، موزامبیک و ماداگاسکار مستقر شدهاند. با این تفاسیر به نظر میرسد روسیه قصد دارد اوکراین (کشوری که کمی کوچکتر از تگزاس است) را هرگونه که شده به عنوان منطقه نفوذ خود از ناتو دور نگه دارد و تمام این مسائل نشان میدهد که جنگ سرد هنوز میتواند ادامه داشته باشد.
نخبگان چه میگویند؟
طبیعی است که در این مورد بسیاری از کارشناسان نگاه خاص خود را دارند. برخی کاملاً موافق وجود جنگ سرد هستند و برخی دیگر مخالف آن خواهند بود و برخی دیگر هم اساساً تحلیل میانه (تحلیل خاکستری) ارائه میکنند. رابرت دالی، مدیر موسسه کیسینجر در مرکز ویلسون میگوید «ما میتوانیم رگههای کنونی را در بازگشت به دوران جنگ سرد ردیابی کنیم؛ چراکه تداوم مهمی وجود دارد». از نظر او بحران امروز از پیش تعیین شده یا اجتناب ناپذیر نبوده است و اگر رهبران آمریکا، روسیه و چین در این مسیر «تعداد زیادی» از انتخابهای مختلف خود را جهتدهی میکردند، تاریخ میتوانست مسیر متفاوتی را طی کند. او گفت: « به نظر میرسد که دوره بین جنگ سرد و امروز، یک دوره میان حکومتی بوده است. ما فکر میکردیم که مسائل حل شده است، اما اکنون مشخص است که حل نشده است، زیرا بحران امروز منعکس کننده یک شکست جمعی در طول چندین دهه است».
عدهای دیگر معتقدند زمانی که رونالد ریگان و میخائیل گورباچف در خلال افتتاحیه گلاسنوست، در اواخر ۱۹۹۸۰، در مورد تسلیحات هستهای سازش کردند، و زمانی که بوش پدر در سال ۱۹۹۲ میزبان بوریس یلتسین در کمپ دیوید بود را نمیتوان با شرایط کنونی مقایسه کرد. تصمیم پوتین در سال ۲۰۲۲، با جمعآوری بزرگترین سلاحهای اتمی در آن سالها تضاد دارد و «زبان رزمی امروز بازتاب خشم سیاسی گذشته است». مقایسهای که بدان اشاره شد در مفهوم کلان و سطوح کلی نشانگر این است که ما همچنان با چیزی به نام جنگ سرد روبرو نیستیم، بلکه در این مدت روسیه طی سه دهه سعی کرد از حیث سیاسی، نظامی و اقتصادی خودش را بالا بکشد و صرفاً ما با یک «صلح گرم» روبرو بودهایم.
سرگئی رادچنکو، کارشناس روابط بینالملل در دانشکده مطالعات بینالملل دانشگاه جان هاپکینز نظر متفاوتی دارد. او میگوید علل اصلی تنشها بین واشنگتن و مسکو از زمان جنگ سرد، تغییر چندانی نکرده است. این فرض در واشنگتن مبنی بر پایان جنگ سرد در سال ۱۹۸۹ «بی جهت و بیش از اندازه آمریکا محور» بود و تمایل تاریخی مسکو را برای دیده شدن و احترام از سوی ایالات متحده و اروپا به عنوان یک قدرت بزرگ، بدون توجه به ایدئولوژی را نادیده گرفت.
این کارشناس معتقد است که تضاد بین سرمایهداری و کمونیسم در این میان مطرح نبود، بلکه این موضوع در مورد به چالش کشیدن سلسله مراتب سیاست جهانی و بالا رفتن از سلسله مراتب به بهای هزینههای ایالات متحده بود. به دست آوردن پذیرش به عنوان یک قدرت برابر با حوزه نفوذ خود، هدف اصلی مسکو (چه تحت حاکمیت کمونیستی و چه پس از فروپاشی) بود. این موضوع را میتوان در عکسی که از سران سه رهبر متفقین در جنگ جهانی دوم (استالین، روزولت و چرچیل) در یالتا به سال ۱۹۴۵ میلادی ثبت شده، به وضوح دید.
برخی دیگر هنوز دورههای تاریخی را از هم جدا میکنند. آنها معتقدند که بین جنگ سرد قرن بیستم و تنشهای اوایل قرن بیست و یکم تفاوتها بیشتر از شباهتها است. مایکل مکفول، سفیر سابق ایالات متحده در روسیه که اکنون در دانشگاه استنفورد تدریس میکند معتقد است که «فکر نمیکنم درست باشد که بگوییم این فقط یک دوره از سیاست بینالملل بود، یا یک چیز کوچک بوده است و پس از آن ما به همان شکلی که تاریخ همیشه بوده برمیگردیم».
او معتقد است جنگ سرد قدیمی به پایان رسید و جای خود را به دوره «صلح داغ» داد و اکنون ممکن است بسیار گرمتر از گذشته شود. شاید سخنان این دیپلمات کهنهکار آمریکا که روزی با سازمان سیا در مسکو بر روی پروژه روی کار آمدن پوتین همکاری میکرد، برای بسیاری از تحلیلگران مهم نباشد اما به نظر میرسد باز هم باید به سراغ سخنان بوشِ پدر رفت. او سه دهه پیش در آخرین سخنرانی خود در کنگره گفت: «با وجود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جهان هنوز مکان خطرناکی است. فقط مردگان پایان درگیری را دیدهاند و اگرچه چالشهای دیروز پشت سر ما هستند، اما میتوانند فرداها متولد شوند».
گویی سخنان او در سه دهه پیش در حال به واقعیت پیوستن هستند!